ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزیست که هرشب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
از شیخ بهایی پرسیدند :خیلی سخت می گذرد، چه باید کرد؟
شیخ گفت :خودت که می گویی، سخت میگذرد، سخت که نمی ماند!
پس خدا را شکر که می گذرد و نمی ماند.....
در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده روی میخواهد، بارانی! ..
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی! ..
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!!!!
زمانه پندی ازاد وار داد مرا/زمانه را چو نکو بنگری همه پنداست/به روز نیک کسان هیچ غم مخور زنهار/بسا کسا که به روز تو ارزومنداست. رودکی
شاید فردا غصه باشد....
شاید روزهای تکراری....
خدایا... میخواهم زندگی جدیدی داشته باشم....
میخواهم انسان جدیدی شوم....
ولی خدا نمی خواهد....گویا هر آنچه هستم دوست دارد....